بلک ایتزی پر ماجرا

دوستم یک کارگاه ساز سازی دارد. جای کوچکی رانزدیک دانشگاه شریف اجاره کرده است و کار می‌کند. گیرم که با اندک امکانات. اینکارگاه برای او اگر آب نداش

دوستم یک کارگاه ساز سازی دارد. جای کوچکی رانزدیک دانشگاه شریف اجاره کرده است و کار می‌کند. گیرم که با اندک امکانات. اینکارگاه برای او اگر آب نداشت، برای من یکی نان داشت. آنجا شده محل قرار ما. با هممتروی شریف قرار می‌گذاریم و بعد راهی می‌شویم. می‌شود گفت محله کم و بیش قدیمی است.کوچه‌ها باریکند و همسایه‌ها همیشه دم در زِلو و یا فرشی پهن کرده‌اند؛ رویش نشسته‌اندو حرف می‌زنند. بدی آنجا این است که انگار همه زیر نظرت داشته باشند. به‌خصوص برایما که غریب هستیم و گاه‌گداری یعنی هفته‌ای دو یا سه بار آنجا می‌رویم، حسِ زیرنظر بودن خیلی قوی است. اما راستش خودمان را زده‌ایم به بی‌خیالی. کارگاه طبقه اولاست. زیر زمین‌اش به دو دانشجو اجاره داده شده و طبقه بالا زن و مرد جوانی می‌نشینند.در واقع تا به حال اصلاً هیچ‌کدامشان را ندیده‌ایم. فقط می‌دانیم هستند. کارگاههیچ وسیلۀ الکترونیکی‌ای ندارد. با خودمان عهد کرده‌ایم از کامپیوتر و تلویزیونخبری نباشد. زحمت آهنگ را هم گوشی‌های فکسنی‌مان می‌کشند.  آلبوم‌های شجریان و شهرام ناظری است که به نوبتهفته‌ای را به هرکدام اختصاص می‌دهیم. آخر هر دو شیفتۀ موسیقی سنتی هستیم. درعجبماز این که تمام کارهای کارگاه دارد بر روی یک برنامه‌ریزی گفته نشده و یک توافقپنهانی انجام می‌شود. البته بار این قضیه بیشتر بر دوش دوستم است. اوست که هم گاه‌گداریاگر سر ذوق باشد و یا برعکس  اگر خیلیناراحت باشد، سازش را برمی‌دارد و می‌زند. همیشه خدا هم نگاه غم‌باری به سازش می‌کندو بعد می‌گوید:« پری! می‌بینی چقدر دستم خشک شده؟ پنج ساله دست به ساز نزدم.» و منخاموش نگاهش می‌کنم. و با خود فکر می‌کنم که دستش هیچ خشک نشده و این که هفته پیشو هفته پیش‌ترش هم همین را گفت. و هر هفته هم هست که برای من ساز می‌زند. در آنمحیط کوچک دونفره ساعتی هم برای کتاب‌خوانی گذاشته‌ایم. درواقع بیشتر ساعت‌ها را. کارگاهیشده است برای خودش. جایی است که ما با تمام وجود و بی‌قید همه علایق خودمان راآنجا پیاده کرده‌ایم. آنقدر حرف می‌زنیم که شب می‌شود. گاهی آنقدر دیروقت که ازخانه رفتن منصرف می‌شویم و شب را همانجا توی تنها اتاق‌اش باز تا صبح حرف می‌زنیم.ساعت‌ها آنجا جور دیگری می‌گذرند. نرم و بی‌خیال. با این که مدت‌های زیادی در موردآخرین کتابی که خوانده‌ایم و یا آخرین فیلمی که دیده‌ایم و یا آخرین خبری که ازدوستان دیگرمان داریم، می‌گذرانیم؛ اما باز هم همیشه چیزی برای گفتن وجود دارد.مابین حرف‌ها چوب هم رنده می‌کنیم. ترک هم آماده می‌کنیم و سازی هم این وسط ساختهمی شود. البته من فقط دستیارم. ندا قالب‌ را روی گاز می‌گذارد تا یک ساعتی داغ شود.ترکه چوب را زیر شیر آب می‌گذارد تا خیس شود. بعد می‌گوید :« پری بریم سر حرفخودمون.» و می‌رویم. و بحث، خودش راه خودش را باز می‌کند. و چقدر این یک ساعت بینگرم شدن قالب و گذاشتن چوب تر بر روی آن تا که خم شود، یک ساعت خوبی است. کار مااز وابستگی گذشته. کار ما در قبال یکدیگر مثل ساختن همان کمانچه است. گیرم که نداهم ساز ساز بهتری است و هم نوازندۀ زبردستی.


امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 151
برچسب ها :

نوشته شده در 26 / 5 / 1391ساعت 11:25 توسط سوگند|



      نیلوبلاگ